“ تنهایی “

تنها مثل دریا | تنها مثل همان گنجشکی که بعد از بازسازی خانه کلنگی مادربزرگ، هنوز پرواز می‌کند | بدون خرده نانی از گذشته حتی. | پرواز می‌کند چون گنجشک بودن ربطی به مرگ مادربزرگ نداشت.‌ | درست شبیه مادربزرگ که تنهایی‌اش ربطی به شلوغی سفره‌های بزرگ شب‌های جمعه‌ی خانهٔ بازسازی نشده‌اش، نداشت. | درست شبیه مادربزرگ که تنهایی‌اش مثل دریا بود. | همانقدر عمیق و همانقدر زیبا. | نقطه‌ها را جمع کن، آنقدر که چیزی باقی نماند جز نقطه‌ی «من». | تنهایی یک نقطه دارد، درست شبیه من که عاشق مادربزرگ بودم و خرده نان‌های کف سفره‌اش!
جیک جیک… | تنهایی، غمگین نیست | درست شبیه دریا، مادربزرگ و گنجشک ها!
( محسن امیری‌مقدم )
بستن
ورود
بستن
سبد (0)

No products in the cart. No products in the cart.